مانند میلیونها زن دیگر در فضایی که خارج از خانهاش پر تنش و از جهل لبریزبود پا به عرصه وجود گذاشتم. از زن بودنم ناراضی بودم و حس مرموز و مسموم عدم سازش با خود را سالها چون چوبه دار بر دوش حمل کردم. پس از کوچ به انگلستان بود که آموختم چگونه با تمامی خود کنار بیایم و از زنانگی سرکوب شده که، در نفرینی پاینده سالها به تحقیر سق زده بودم، بالی برای پرواز بسازم. گمان میکردم امنیت نکوداشت زن، خاص اروپاست ولی آشنایی با متونی چون شاهنامه مرا به سوی روشن فرهنگی که از بطنش برخاسته بودم رهنمون شد. فردوسی ستونهای استوار تمدنی به فراموشی سپرده شده که بر دوش زنان پاینده و پویا مانده را به من نمایاند و مرا با سرزمینم دوباره آشتی داد. به پاس این را مهر در سیزدهمین بزرگداشت فردوسی در منچستر نیم نگاهی به داستانهای شاهنامه که زنان در آنها تغییر را رهنما هستند میپردازیم. این سخنرانی به انگلیسی خواهد بود.
Captive in the claws of ignorance and oppression, being born as a woman was a curse. After my migration to the UK, I learnt that what practically was a rope around my neck was actually the shrivelled up version of a pair of wings that could be trained and used for flying. I considered my own land somewhat incapable of valuing and respecting women, that is till I became familiar with Persian poetry. Poetry in general and Shahnameh in particular enlightened me to see the strong pillars of culture and civilization that have been actively maintained and guarded by women. As my way to put something back to this culture, I will be talking about some of the stories of Shahnameh with women as a force of change. Hope to see some of you at the 13th Commemoration Day of Ferdowsi.