Wednesday, 23 February 2011

خوشحالی

افتخار اینو داشتم که در مجلسی از خوشحالی صحبت بکنم _ با تشکر فراوان از حمیرای عزیز

*************************

وقتی ازم خواسته شد که یه صحبتی در مورد خوشحالی داشته باشم، با خودم فکر کردم که این از مباحثی ست که در اون "نخونده ملا" هستم. خوشحالی موضوعیه که همه از دوران بچگی کمابیش با اون بزرگ شدیم و باهاش آشنا هستیم. گاهی داشتیمش گاهی دتبالش دویدیم، گاهی خواستیمش و بهش فکر کردیم. اگه با هاش هم خونه نبودیم، یه جورایی رفت و آمدهایی داشتیم. برامون مثل یه دوست خانوادگی بوده که مرتب به هر بهانه ای دور هم جمع میشدیم، یا حداقل یه فامیل دور بوده که گرچه به ندرت میدیدمش ولی هیچ وقت از دیدنش متعجب نمی شدیم و اگه جائی میدیدیمش، اونو میشناختیم. به هر حال جزئی از زندگیمون بوده. نباید اونقدرها هم نوشتن در موردش مشکل باشه. ولی وقتی که می خواستم افکارم رو بر کاغذ بیارم و یه نظم و ترتیبی بهشون بدم، تازه دیدم که چقدر با این مبحث بیگانه ام.

کلاهم رو که قاضی کردم، دیدم اونقدر که به سختی های زندگی و مشکلات فکر کرده بودم به خوشی و شادی نیندیشه بودم. خب ممکنه فکر کنید که این چه اشکالی داره. مطلبی رو چندی پیش خواندم که به نظرم بی ربط به موضوع نمیاد. روزی استادی که یه لیوان آب دستش بوده رو به شاگردهاش میکنه و میگه اگه من این لیوان رو چند دقیقه تو دستم نگه دارم چی میشه؟ شاگردها هم میگن خب هیچی. میگه که اگه اینو برای چند ساعت به همین نحو در دست نگه دارم چی میشه؟ میگن خب دستت خواب میره و عضلات خسته میشن. میگه حالا اگه که اینو برای چند روز به همین شکل نگه دارم چی؟ میگن: ای بابا خب دستت صدمه میبینه. حالت فلج موقت میشه. نمیتونی تا مدتی تکونش بدی. میگه ای داد بی داد پس با این خطر چگونه تا کنم؟ چطور جون سالم بدر ببرم. میگن که خب  لیوان رو بذارش پایین، چند لحظه استراحت بکن و بعد دوباره برش دار. هیچ خطری هم نداره. استاد میگه: آهان! مشکلات هم همینطور هستند. اگه همیشه بخوایم بهشون بپردازیم مهم نیست که اون مسئله یه چیز پیش پا افتاده هست یا مسئله جدی و سنگینه، با کوچکترین چیزی از پا درمیایم. گاهی لازمه که مشکلات رو بر زمین گذاشت و بعد از مدتی اونا رو دوباره برداشت و بهشون پرداخت. اگه دائم بخوایم به مشکلات فکر کنیم خیلی زور در برابر اونا شکست می خوریم. البته نکات مثبت زندگی هم به شامل همین قانون میشن. کلا اعتدال در هر چیزی لازمه. همون طوریکه پرداختن بیش از حد به نکات منفی درست نیست، فراموشی آنچه که مثبت هست هم اشتباهه. موقعیت امروز فرصت خیلی خوبیه تا کمی به مبحثی که شاید کمتر بهش پرداختیم یعنی خوشحالی و معنای اون فکر کنیم.

تعریفی مشخص از خوشحالی برای خودم نداشتم،  به تعریف دیگران از خوشحالی نگاهی انداختم:
- گاهی خوشحالی حالتی ذهنی تعریف شده، حالتی که کاملا می تواند تحت کنترل ما باشد خوشحالی رو خودمون در ذهنمون می پرورونیم
- گاهی خوشحالی مربوط به عنوان یه حالت روانی (یک مود) تعریف شده که در آن فرد احساس عشق لذت یا شادی می‌کنه. مثل یه اسانس که روان رو دگرگون میکنه
- گاهی هم خوشحالی به عنوان یه وجود فیزیکی معرفی شده، چیزی که محسوس است و حتی میشود آنرا اندازه گرفت (البته هنوز به ابزار مناسب دست رسی نداریم ولی محققین روی پرسش نامه ای به همین منظور مشغول کارند که سوالاتی را میپرسد و بسته به جوابی که انتخاب میکنیم از یک تا هفت میزان موافقیت یا عدم اونو اعلام میکنیم که این پاسخ ها به شماره تبدیل میشه و از روی اون میشه خوشحالی رو اندازه گرفت).

هر جوری که بخوایم تعریفش کنیم دانشمندان نشون دادن که خوشحالی با سلامت بطور کلی ( نحوه کار سیستم دفاعی بدن و سیستم
 عصابی)  و همچنین طول عمر انسان رابطه ای مستقیم داره. همچنین تحقیقات نشون داده که خوشحالی توان تحمل شرایط دشوار رو آسونتر میکنه، افراد خوشحال کوشا تر هم هستند.در دایره ارتباطات اجتماعی خوشحالی واگیر داره و انرزی مثبت رو میتونه بین افراد پخش کنه.

Smiling is infectious
You can catch it like the flu
Someone smiled at me today
And I started smiling too

تحقیقاتی که روی دوقلوها انجام شده به این نتیجه رسیده که 50% خوشحالی هر فردی امری بیولوزیکی است و بستگی به ژن ها داره. پس با این حساب هر کسی در هر شرایطی میتونه کمی خوشحال باشه. در مورد درصد اغلام شده مطمئن نیستم. 50% به نظر خیلی بالا میاد وای معتقدم که در خوشحالی تماما در فرمان شرایط نیست. به عنوان نمونه خوشحالی و لبخندهای پرلذت در بچه های افغان که سالها اسیر جنگ و فقر مالی و فرهنگی هستند.

10-15% خوشحالی بستگی به شرایط زندگی مثل سلامتی، درآمد و غیره دارد. حدود 40% بقیه ترکیب فاکتورهایی است که باعث میشه که فعالیت هایی انجام بده که اونها میتونن خوشجالش کنن.  مثلا ورزش و رفت و آمد با دیگران. در مورد ارتباط پول با خوشحالی صحبت شد. کلا تا حدودی که نیازهای ابتدایی بشر برطرف بشه (گرسنه نباشه، سرپناهی داشته باشه و...) و مقداری هم اضافه داشته باشه یه رابطه مستقیم وجود داره ولی فراتر از آن حد ارتباطی نیست.  محاسبه کردند که این مرز معادل با داشتن حدود 10000 پوند در سال است

خب حالا با دونستن مواردی در مورد منشا خوشجالی، میخواهیم بدونیم که چطور میشه به اون دست یافت. خوشحالی دری نیست که برای باز کردنش یه کلید جادویی کافی باشه، بلکه یک ترکیب است مثل غذا باید تمام مواد اولیه در مقدار مناسب ترکیب بشن تا محصول نهایی که همون خوشحالی است تکمیل بشه.

چه عواملی باعث خوشحالی است؟
 بر طبق تحقیقات هر چه که رابطه با فامبل و دوستانمون عمیق تر باشه خوشحالتریم
Social relation
مفهوم  زندگی، باور حضوری برتر و بزرگتر او وجود انسان
Meaning in life
هدف مندی بودن داشتن ارزش هایی که می خواهیم به اونا دست پیدا کنی. وقتی به اهداهی که علاقمندیم رسیدیم احساس رضایت می کنیم
goals

یه نکته مهم دیگه اینه که خوشحالی مقوله ای جدا از فرهنگ و رسم و رسوم نیست. عباراتی مثل "خنده آخرش به گریه تبدیل میشه" در سنت های قدیمی ما تا اونجا که میدونم اظهار خوشحالی در جمعی خارج از دایره افراد فامیل پسندیده نیست. مخصوصا برای دختر ها عملی جلف بشمار میاد.

مرجع

+++++++++++++++++++++++++++++ 

در پایان چند نقل قول از بزرگان در مورد خوشحالی رو که برام جالبه می خواستم با شما سهیم بشم

خوشحالی وقتیه که بین اونچه که فکر میکنی، میگی و انجام میدی هارمونی برقرار باشه
 مهاتما گاندی

یه میز، یه صندلی، یه ظرف میوه و یه ویولون. عیز از اینها بشر برای خوشحالی چی لازم داره؟
آلبرت انیشتن

خوشحالی مثل شمعی میمونه که بدون اینکه از عمرش کم بشه هزاران شمع دیگه از اون روشن میشه
بودا


(بخند تا دتیا بهت بخنده، به عنوان ضرب المثل ایرانی یاداوری شد)


اگه برای یه ساعت میخوای خوشحال باشی یه چرت بزن
اگه برای یه روز میخوای خوشحال باشی برو ماهی گیری
اگه برای یه سال میخوای خوشحال باشی یه ثروت رو به ارث ببر
اگه برای تمام عمرت میخوای خوشحال باشی به یکی کمک کن
ضرب المثل چینی

با هیمن نیم اشاره به نقش همیاری در خوشحالی سخن به پایان میرسه

ممنون از شما 

Tuesday, 22 February 2011

Her return to the birthplace seemed like a festive occasion: the sky was scattering white confetti over her coffin as we were saying our last goodbyes.

Rest in peace dear Angie


روح "آنجی" عزیز شاد
♥♥♥

 جمعیت زیاد بود
سیاه پوشش بودیم
برای آرامش روحش دعا کردیم
طنین آوای ارگ، بلند تر از تکرار صدای خفه شکستن آرام بغض تو سالن می پیچید 
چقدر زود، وقت رفتنش شد
خودش خاموش بود ولی تو پژواک خندۀ شیرین بچه هاش، که هنوز کوچکتر از اونی بودند که مصیبت رو بتونن درک کنن، حضورش رو میشد حس کرد
وقتی می بردنش
دونه های درشت برف مثل نقل روی تابوت سفیدش می ریخت
انگار تو آسمونا کسی به افتخارش جشن گرفته بود

♥♥♥
آخرین خداحافظی همیشه سخته، ولی غم از دست دادن یک آشنا ضمن دردناک بودن کمبود فرصت ها رو هم گوشزد میکنه
چقدر وقت برای دوستی کمه
برای گفتن
"دوست دارم" و "به داشتنت افتخار میکنم"

________ 

غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم

چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم، آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم

مولانا

© All rights reserved

TIMBER!

The image of Ben Ali on a billboard in Sousse, Tunisia

A few months before Zine al-Abidine Ben Ali, the Tunisian president for 23 years, flee the country I visited Tunisia (you can see my pictures here). All of a sudden the army is in the streets and currently a state of emergency is declared in the country, but all seemed calm during my visit.

I tried to relive the experience of the country and tried to remember my encounters with Tunisians outside the tourist areas. But could not identify any sign of imminent widespread rallies. I am not sure what signs I expected to have seen. Don’t think there would had been banners reading “watch out, things are about to explode”, but perhaps a trace of anger, discontent or criticism in conversations or even a lukewarm political debate with a taxi driver. On the other hand, maybe spotting repressed hints is not as straight forward as I expect.

So many places in Tunisia reminded me of Iran that I knew as a child. Some of the current images of the widespread unrest in Tunisia remind me of the revolution in Iran. I wonder if there are going to be more similarities.

I studied my pictures from Tunisia; amongst my photos I found a couple of shots (including the one above) related to every day’s life of people with images of Ben Ali in the background. They might even have a somewhat “historic value” someday! (See the other picture here)


همین یکی دو ماه پیش بود که سفری به تونس رفتیم. چقدر اوضاع با اونچه که این روزها در اخبار میبینم فرق داشت. هیج نشانی از یه اعتراض همگانی در حال شکل گیری نبود! شاید هم آرامش قبل از طوفان بود یا اینکه من چشم بصیرت نداشتم. به هر حال رئیس جمهور بعد از بیست و سه سال حکمرانی مجبور به فرار از کشور شد
 (نمیدونم این ریاست چی داره که هر کی این صندلی گیرش میاد نمیخواد دل بکنه)
عکس بالا رو هم تو سفرمون گرفتم و حالا دیگه تاریخی شده. چون یه عکس تبلیغاتی از ایشونه
خیلی از نقاط تونس منو یاد ایرانی که در زمان بچگی دیده بودم انداخت و بعضی از صحنه هایی رو که از تونس این روزا میبینم مثل دوران انقلاب ایرانه. نمیدونم آیا شباهت های دیگه ای هم در آینده خواهیم دید یا نه؟

عکس های تونس مرا در لینک زیر ببینید


© All rights reserved


Grandfather's shoes


This is my edit of an old picture of my grandfather Soleyman Khan. I never saw him, but I'm sure if I had the pleasure of meeting him, we would have become very good friends. I want to thank him for passing on the gene for "good taste in shoes".

این ادیت منه از یه عکس قدیمی از پدربزرگم، سلیمان خان (روحش شاد). متاسفانه هیچوقت ندیدمش ولی مطمئنم که اگه اقبال اینو داشتم که باهاش آشنا بشم برای هم دوستای خیلی خوبی می شدیم
 بابا بزرگ عزیز گمونم که ژن "خوش کفشی" رو از شما به ارث بردم. برای این و خیلی چیزای دیگه ممنون
ضمنا منم گل شمعدونی رو خیلی دوست دارم

© All rights reserved